جدول جو
جدول جو

معنی کچلک بازی - جستجوی لغت در جدول جو

کچلک بازی
(کَچَ لَ)
عمل کچلک باز، بدی پرداخت و اداء دین. بد معاملگی. (یادداشت مؤلف).
- کچلک بازی درآوردن، بد پرداختن دین. بدمعاملگی کردن. (از یادداشت مؤلف).
- ، داد و فریاد بیجا کردن. الم شنگه راه انداختن. (فرهنگ فارسی معین). جنقولک بازی درآوردن. (امثال و حکم). گربه رقصانیدن. اطوار درآوردن. اذیت و آزار کردن. بهانه جویی کردن و سر و صدا و افتضاح راه انداختن. (لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
کچلک بازی
الم شنگه راه انداختن داد و فریاد بیجا کردن: (کچلک بازی در نیار،)
تصویری از کچلک بازی
تصویر کچلک بازی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ لُ)
بازی کردن با چوبهای چلک. الک دولک بازی کردن. عمل چلک باز. چالیک بازی. عمل کودک چالیکی و رجوع به چالیک و چلک و الک دولک و چلک باز شود
لغت نامه دهخدا
(فِ کَ)
بد معامله. که دین خود را بد ادا کند. (از یادداشت مؤلف) ، آنکه کچلک بازی درآورد. کسی که بیهوده داد وفریاد راه اندازد. (فرهنگ فارسی معین) :
بی وجود و کچلک باز شدی
در فن مسخره ممتاز شدی.
ملک الشعراء بهار
لغت نامه دهخدا
(کَ /کُو)
کولیگری. رجوع به کولیگری شود.
- کولی بازی درآوردن، کولیگری کردن. رجوع به کولیگری شود
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ / چِ)
عمل کچه باز. آن است که جمعی ازحریفان دو جانب نشینند، حریف از یک جانب پنهان از حریفان مقابل، کچه در دست پنهان کند و همه رفیقانش مشت بسته پیش یکی از حریفان مقابل آیند اگر کسی را پوچ گوید و کچه در مشتش باشد او برده باشد والاّ حریفان طرف ثانی و چون کچه از مشت کسی بر آید گویند کچه گل کرد و کچه رو کرد و نیز گویند کچه را در توده خاکی پنهان کنند و به ضابطه ای که مقرر دارند با هم گرو بندند و بازند کسی که بازی را برد گویند کچه اش گل کرد. (از آنندراج). نوعی از بازی که شبها با انگشتر بی نگین بازی کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به کجه بازی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ / کَرْ رَ)
عمل کرک باز
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
طفلی که چلک بازی کند. بازی کننده الک دولک. کودکی که چلک بازی داند. و رجوع به چلک و چلک بازی شود
لغت نامه دهخدا
(تَحْ)
تبه کار (زن). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منحرف و فاسد و کج رو (زن) ، حیله باز. مکار. نیرنگ باز. محیل
لغت نامه دهخدا
تصویری از چلک بازی
تصویر چلک بازی
بازی کردن با چوبهای چلک الک دولک بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کچلک باز
تصویر کچلک باز
آنکه کچلک بازی در آورد کسی که بیهوده داد و فریاد راه اندازد: (بی وجود و کچلک باز شدی در فن ممتاز شدی) (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کچه بازی
تصویر کچه بازی
انگشتر بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلک باز
تصویر چلک باز
کودکی که چلک بازی کند بازی کننده الک دولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کچلک بازی درآوردن
تصویر کچلک بازی درآوردن
((کَ چَ لَ. دَ. وَ دَ))
داد و فریاد راه انداختن، الم شنگه راه انداختن، بهانه جویی کردن
فرهنگ فارسی معین
الم شنگه، جاروجنجال، قشقرق، کولیگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از انواع گردوبازی
فرهنگ گویش مازندرانی